![]() |
![]() |
|
هم طناب ( دوشنبه 88/9/2 :: ساعت 12:53 عصر)
مرا کسی نزاد.خدا زاد! نه زان گونه که کسی میخواست. که من کسی نداشتم ...کسم خدا بود ! کس ِ بی کسان... در باغ ِ بی برگی زادم و در ثروت فقر غنی گشتم و از چشمهی ایمان سیراب شدم و در هوای دوست داشتن دم زدم... و در آرزوی آزادی سر برداشتم و در بالای غرور قامت کشیدم و از دانش طعامم دادند و از شعر شرابم نوشاندند و از مهر نوازشم کردند؛ تا حقیقت دینم شد و راه رفتنم! و خیر حیاتم شد و کار ماندنم؛و زیبایی عشقم شد و بهانهی زیستنم!
خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری ِ لحظهای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیاش سوگوار نباشم! خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز؛خود چگونه مردن را خواهم آموخت ...
دکتر شریعتی
|
![]() |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
![]() |